جمعه 86 آذر 30 , ساعت 8:0 صبح
اى پسرم: وقتى خود را پیر و فرتوت یافتم و مشاهده کردم که ناتوانى و سستى من رو به افزایش است به وصیت کردن خویش براى تو شتافتم. فضایلى را در آن بازگو نمودم تا قبل از آنکه مرگ به سراغم آید به تو گفته باشم آنچه در خاطر دارم تا هنوز بدنم ضعیف نشده به تو برسانم و یا قبل از آنکه بعضى از خواهشهاى نفس و فتنههاى دنیا بر تو غالب گردد. و آن گاه چون شترى باشى نافرمان و سرکش فرزندم: به تحقیق قلب کودک و جوان همانند زمین بایر است، هر آنچه در آن بکارند مىپذیرد بنا بر این من تلاش کردم که ترا ادب کنم قبل از آنکه دلت قساوت یابد و عقلت مشغول شود تا فکر و رأى محکم خود را به کار برى و از آنچه اهل تجربه به دست آورده و آموختهاند استفاده کنى و رنج و زحمت به دست آوردن و آموختن از تو برداشته شود. بنا بر این آنچه براى ما از ادب و تربیت فراهم آمد براى تو بدون رنج رسیدو آنچه براى ما تاریک و مخفى بود براى تو آشکار گردید.
نوشته شده توسط آشنا | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ